آندیاآندیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

آندیا نفس بابا و مامان

باغ انار زیر تنگ سیاب

سلام خورشید گرم زتدگیم ... دیروز با عمو بهمن وخاله بهناز (دوستای مامان و بابا )رفتیم باغ انار  اونجا دوستای دیگمون عمو سعید خاله اکرم هم اونجا بودن خیلی بهمون خوش گذشت ولی حیف که خانم گلم از شنای عموها میترسید یه چشمه کوچولو اونجا بود پاهاتو میزاشتیم تو آب گریه میکردی احساس خستگی میکردی ولی هر کاری میکردم نمی خوابیدی تا نزدیکای ظهر بود که خوابت برد ولی چه فایده با سر وصدا وشیرجه عمو بهمن وآب بازی ده دقیقه طول نکشید بیدار شدی نفس مامان دیگه تا موقع برگشتن همش سر حال بودی پا به پای همه ولی عزیزم مامان و خیلی خسته کرده بودی تا غروب موقع برگشتن تو ماشین بغل بابای خوابت برد رسیدیم خونه دوباره بیدار شدی شام خونه عمو بهمن بودیم خاله ...
29 مرداد 1391

ماه آسمونیم

تو که ماه بلند آسمونی منم ستاره میشم دورتو میگیرم اگه ستاره بشی دورمو بگیری منم ابر میشم روتو میگیرم اگه ابر بشی رومو بگیری منم بارون میشم چیک چیک میبارم اگه بارون بشی چیک چیک بباری منم سبزه میشم سر در میارم تو که سبزه میشی سر در میاری منم گل میشم و پهلوت میشینم تو که گل میشی و پهلوم میشینی منم بلبل میشم چه چه میخونم   ...
25 مرداد 1391

به زیبایی یک گل ...

سلام گل من... تولدت مبارک این نی نی کوچولو که بالا میبینی پسر عمو ته که تازه دنیا امده آقا دانیال الهی عزیزم چقد نازه . دیروز رفتیم کرمانشاه خونه عمو احمد دانیال کوچولورم زیارت کردیم تو گل ما نی نی کوچولوی عمو برات جالب بود .انشالله که قدمش مبارک باشه . ...
1 مرداد 1391
1